آرینوس

از مرگ نترسید از این بترسید که وقتی زنده اید چیزی درون شما بمیرد...

آرینوس

از مرگ نترسید از این بترسید که وقتی زنده اید چیزی درون شما بمیرد...

گاهی وقتا فکر = تصورات کودکانه!

واسم سوال بود چرا آدما وقتی کنار ساحل به این قشنگی هستن به جای این که به ساحل نگاه کنن ، نگاهشون به دریاست. گذشت تا این که یک روز وقتی محو تماشای ساحل بودم ، یه موج بزرگ اومد و من رو با خودش به عمق دریا برد. الان مدت هاست که تو دریا غرق شدم و هیچ موجی تو این عمق نیست که حتی جنازمو به ساحل برسونه!
پ.ن1: گاهی وقت ها تلاش برای نگه داشتن چیزی بدتر باعث از دست دادن اون چیز می شه.
پ.ن2: گاهی وقت ها واسه داشتن یک چیز باید بی تفاوت باشی نسبت بهش.
پ.ن3: گاهی وقت ها منطقی فکر کردن احمقانه ترین کار دنیاست.

پ.ن4: با همه ی اینا "تا شقایق هست زندگی باید کرد..."

غم افزایی ۴

امروز می خوام چند تا از حالت های غم افزایی رو بگم. حالت هایی که شاید در زمانی خاص شامل حال خودمم می شد. نویسنده ای رو فرض کنید که به خاطر یه غم کوتاه مدت یا حتی برای تنوع دست به سیاه نوشتن می زنه. بعد مثل دستشویی رفتن بچه ها کافیه یه عده هم این وسط پیدا شن، بیان بگن سیاه ننویس! دیگه مگه طرف ول می کنه! به قول بچه ها گفتنی تا نازکش داری ناز کن! البته بستگی به خصوصیات نویسنده هم داره ها. گاهی وقتا یکی پیدا می شه یه کامنت سیاه تر می ذاره و کم کم این غم رو در نویسنده بزرگ و نهادینه می کنه. مثلا طرف دوست پسرش داره دوش میگیره نمی تونه تلفنشو جواب بده. بعد این که نمی دونه، می شینه فکر و خیال می کنه که آره دیشب باهاش سرد خداحافظی کردم. بعدش شروع می کنه به عذرخواهی کردن با اس ام اس و هر گندی هم که طرفش نمی دونسته این مرتکب شده رو به نوعی با این کارش لو میده. بعد که می بینه نخیر جوابی نمیاد فکر فوکوله (:دی) که پیچیده شده و دست به آپ زیر می زنه:
نمی دانستم سر نخواستن من دعواست!
حالا کامنت رو نیگاه (ببینید):
ای روزگار! تازه شدی مث من! کی تموم میشه این زندگیه کوفتی خدا میدونه!
حالا این وسط طرف بعد یه دوش خوب به سراغ گوشیش می ره و می بینه که انگار روز شانسشه:دی اگه آدم عاقلی باشه از فرصت پیش آمده نهایت استفاده رو برای پیچوندن می بره.
گاهی وقتا هم نویسنده ای متوجه می شه که استعداد زیادی در سیاه نوشتن داره و دستش در استفاده از آرایه های مختلف ادبی تو این سبک خیلی بازه. پس میاد این استعداد رو پرورش میده و در این حالت غم افزا نویسنده هستش. این روند ادامه پیدا کنه اونایی که واقعا غم دارن مثل چوپان دروغی باهاشون رفتار می شه.آپ زیر رو نگاه کنید:

باید قلبم رو عمل کنم.پولشو ندارم و...

کامنت: خیلی قشنگ بود.کلی گریه کردم. (:دی)

فکر کنم دیگه لازم نباشه بگم که غم افزایی کار بدیه و بیایم انجامش ندیم.


غم افزایی ۳


اول باید بگم منظورم شخص خاصی نیست. و مسائلی رو می خوام مطرح کنم که تو این چند سال وبلاگ خوندن دیدم. حتی ممکنه خیلی از همین مسائل واسه خودمم پیش اومده باشه. دوم این که من ادعای دونستن همه چیز رو ندارم و ممکنه خیلی از مسائل رو از قلم بندازم یا بعضی از مسائل رو اشتباه برداشت کرده باشم. پس بیایم با هم حالت های مختلف غم افزایی رو بررسی کنیم.
اون شیوه ی دستشویی رففتن بچه ها که قبلا بررسی کردیم خودش معادل یکی از حالت های غم افزایی بود. که البته برای جلوگیری از خشک بودن بحث اضافه کرده بودمش و میشه ندید گرفتش.به هر حال شرایط زیر رو در نظر بگیرید.
فرض می کنیم یه نفر میاد و تو وبش از یه غمی حرف میزنه. _ توجه کنید که ما این کارو به ذات غم افزایی نمی دونیم. یه غمی هست که مطرح شده. _ خب حالا در مقابل ما باید چه عکس العملی نسبت به این نوشته نشون بدیم؟ برای پاسخ به این سوال اول باید نویسنده رو خوب بشناسیم. دوم باید میزان بزرگی غم رو بدونیم. سوم باید بدونیم چند وقته که نویسنده همچین غمی داره. بعد از دونستن این مسائل، مناسب ترین عکس العمل را انتخاب می کنیم. این عکس العمل ها را ضمن بحث بررسی می کنیم.
قبل از این که ادامه بدیم به این نکته توجه کنید: گاهی فردی که مرتکب غم افزایی می شود، خود نویسنده است و گاهی هم مخاطب این عمل را انجام می دهد.
برای این که متوجه اهمیت ((شناخت از نویسنده)) باشیم با یه مثال بحث رو پیش می بریم.
فرض کنید فردی با جمله ی زیر وبلاگش رو بروز کرده.
او رفت.
حالا منظورش از این جمله چی بوده؟ او مرد، او مرا ترک کرد، او رفت به جایی دور، او از دل من رفت و...
او مرد که تکلیفش روشنه.( یا خودش مرد یا خودت کشتیش؟! درسته دیگه! نه؟! :دی )
او مرا ترک کرد خیلی پیچیده می باشد:
او با این که هر روز می زدمش، سیاه و کبودش می کردم، بهش فحش می دادم و با سیگار می سوزوندمش، نباید می رفت.
او با این که می دونست چقدر برام عزیزه و به خاطرش هر کاری می کنم رفت سراغ یکی دیگه.
او با این که مرا دوست داشت مجبور به ترکم شد.
و....
او رفت به جایی دور:
دیگه بر نمی گرده. یه سال دیگه بر می گرده. چند روز دیگه میاد. رفته سر کار شب بر می گرده!
او از دل من رفت:
او حاضر نشد با من بخوابه، دیگه دوسش ندارم!
او با من خوب رفتار نمی که، دیگه دوسش ندارم.
او به من جواب منفی داد، دیگه نمی خوامش.
او به من دروغ گفت، دیگه نمی خوامش.
او به من خیانت کرد، ازش متنفرم.
و....
حالا فکر کنید من بیام واسه حالت ترک کردن کامنت زیر رو بذارم.
اگه طرف هم جنس باشه: غصشو نخور، همشون نامردن.
اگه طرف از جنس مخالف باشه: غصشو نخور، اصلا لیاقتت رو نداشت. (:دی)
حالا این کامنت رو با حالت های مختلف ترک کردن ترکیب کنید ببینید چی می شه.مثل زیر که من با بدترین حالت ترکیب کردم:
تمام این کار ها مثل انرژی هسته ای حق مسلمت بوده رفیق!
کاش این کارارو با من می کردی عزیزم!
ادامه دارد...

تعریف ((غم افزایی مثبت))


اول بیایم ببینیم اصلا این واژه از کجا اومده.
(( طراحی و تجزیه و تحلیل سیستم ها )) یک درس مشترک بین رشته ی مدیریت و نرم افزار می باشد. یکی از مباحث مقدماتی در این درس تفاوت گروه و تیم هستش.
در گروه همه افراد الزاما با هم ارتباط ندارن
ولی داخل یک تیم همه باید با هم ارتباط داشته باشن
اما چیزی که به موضوع بحث ما مربوط میشه تفاوت دیگر گروه و تیم هست که به صورت زیر بیان می شود:
در گروه هم افزایی مثبت وجود ندارد ولی در تیم این پارامتر دیده می شود.
به قول استادمون:
گروه: 2=1+1
تیم: 2<1+1
واسه فهمیدن معنای هم افزایی یه مثال می زنم:
فرض کنید دو نفر می خوان یه خونه رو رنگ کنن. این دو نفر به دو صورت می تونن این کار رو انجام بدن. این که 8 ساعت یکی کار کنه و بعد بره اون یکی بیاد و 8 ساعت کار کنه. اما حالت دوم اینه که هر دو با هم به مدت 8 ساعت کار کنند.
کار کردن به صورت جداگانه معادل گروه هست. حالت دوم هم معادل تیم هستش. حالا از ما بیترون (بهترون) میگن اینا وقتی با هم کار کنن بیتره (بهتره) و زودتر تموم میشه.چون موقعی که پیش هم هستن یه سری خدمات رو به هم ارائه میدن.
خب حتما تا حالا متوجه شدید ترکیب غم افزایی مثبت از کجا به ذهنم رسیده. من غم افزایی مثبت رو به صورت زیر تعریف می کنم.
هر آنچه که باعث می شود،غمی بدون جمع شدن با غمی دیگر نسبت به اندازه ی ذاتی خودش افزایش یابد.
این بیماری که یه جورایی تو وب همه گیر شده ، انواع مختلفی داره. حالا این که چه جوری شده و انواعش چی هستن تا آپ بعدی صبر کنید.

غم افزایی مثبت


تا حالا به دستشویی رفتن بچه کوچولوها که تازه یاد گرفتن خودشون برن دستشویی دقت کردید؟
اول میرن جلو در دستشویی
با توجه به این که پشتشون به جمعیت هست و نمی تونن جمعیت رو ببینن فرض رو بر این میذارن که جمعیت هم اونا رو نمی بینه
در این لحظه شلوار و هر آنچه مانع انجام این عمل مهم می شه رو در میاورند
...(این تیکش رو احتمالا نتونستید ببینید البته بسته به اندازه ی خونه و با توجه به باز بودن در، هر کس به قدر کفایت می شنود و می بوید)
بعد میان بیرون و در این حالت با جمعیت روبرو هستن
خجالت که نمی دونن چیه، کافیه این وسط یکی هم بگه: شلوارتو بپوووووووووووووش! تا بچه ذوق کنه و در انجام این عمل مهمتر سستی به خرج بده:دی

مقایسه ی بین این بچه ها و وبلاگ نویس های امروز می تونه جالب باشه.
حتی اگه از این نکته بگذریم که وبلاگ نویس های امروز همون بچه های دیروز بودن:دی
از این که همون رفتار هارو در سطوح و اشکال مختلف حفظ کردیم، نمیشه گذشت.
غم افزایی پدیده ای هست که بین وبلاگ نویس ها رایج شده اونم در حد مرگ!:دی
باهم تو آپ های بعدی به این مسئله می پردازیم .