آرینوس

از مرگ نترسید از این بترسید که وقتی زنده اید چیزی درون شما بمیرد...

آرینوس

از مرگ نترسید از این بترسید که وقتی زنده اید چیزی درون شما بمیرد...

گذشته ویرایش ندارد!

هیچ آدم عاقلی یه آتشنشان رو به خاطر این که خودش رو تو مانور به کشتن نمی ده ، زیر سوال نمی بره.

پ.ن: کاش اون روز به جای  "دست بردار از این در وطن خویش غریب" جمله ی بالا رو بهت می گفتم.

التماس کردن

وقتی یه مادر به بچه ی خودش التماس می کنه که غذاشو بخوره این دلیلش نیست که اون غذا خوب نباشه.
پ.ن: عزیزم چشم هارو باید شست...

شهر من

در شهر من همه چیز سر جای خودش است
گنجشک ها غارغار می کنند
موش ها گربه می خورند
آب سر بالا می رود
شب ها خورشید معلوم است
مرغ ها شیر می دهند
آتش را با نفت خاموش می کنند

...

پ.ن: جمله ی آخر رو شما بگید.

ایراد از کیه؟

همیشه وقتی تو اجتماع یه ناهنجاری می بینیم سریع یادمون میاد که باید بگیم "لعنت به این مملکت" ، "لعنت به احمـــــ..." ، "لعنت به رهـــ..." و... اما بیایم با خومون صادق باشیم. از این لعنت کردن ها تا حالا به چی رسیدیم؟ کدوم ناهنجاری بعد لعنت ما نابود شده؟ آیا ما خودمون رو از خر نزدیم زمین؟ آیا مسئولیت هامون رو با گفتن این حرف ها نپیچوندیم؟ آیا منطقیه که از یه سری لعنتی انتظار داشته باشیم که ناهنجاری هارو حل کنن؟
ما مردم خوبی هستیم!!!!!!!!!!!! :دی
ما نمی تونیم منکر این قضیه بشیم که باعث و بانی بسیاری از این ناهنجاری ها خودمون هستیم.
یه پیشنهاد: بیایم یه مرجع واسه مقابله با ناهنجاری ها درست کنیم. مرجعی که خود ناهنجاری، خصوصیاتش و راه مقابله باهاش رو در بر داشته باشه. خب واسه عملی کردن این پیشنهاد اول باید ناهنجاری ها در وبلاگ ها به عنوان موضوع بحث انتخاب بشن و در نهایت یه جایی وجود داشته باشه که حاصل کار در اونجا مجتمع بشه.
اگه با این کار موافقید در مورد این که مرجع رو چه جوری و کجا درست کنیم نظر بدید.
همچنین به نظرتون بحث ها باید چطور باشن و چگونه باید اداره بشن؟
به نظر من اگه قراره همچین حرکتی انجام بشه باید کاملا یه دست و متحد باشه. واسه همین دو تا نظرخواهی بالا رو مطرح کردم.


پ.ن: اگر در ضمن مطلب بالا به شخص خاصی توهین شده باشه (که نشده) رسما عذرخواهی می کنم.

انتقاد از خود

آپ قبلیم اصلا خوب نبود. تو این سبک کارم جالب نیست. اول اینکه از یه سری نماد استفاده کرده بودم که اونا فقط پیش خودم تعریف شده بودن و این زیاد جالب نیست. دوم این که از نظر ادبی هم زیاد جالب نبود. در کل ساحل واسه من معادل تمام داشته هایی هست که یک روزی از دست رفته و الان به بزرگترین آرزوهایی تبدیل شده که یک نفر می تونه داشته باشه. دست نیافتنی بودن این آرزو ها چیزی نیست که نیاز به گفتن  داشته باشه. به هر حال هر اشتباهی یه تاوانی داره. گاهی از دست دادن تاوانی می شه که ما حتی حق اعتراض بهش رو نداریم. اما وقتی میاد میگه این دریاست که ساحل رو می سازه حرف قشنگی می زنه چون تعریف متفاوتی از ساحل داره.


بیگانه نوشت:

Somebody rip my heart out
And leave me here to bleed
Is it enough to die?
Somebody save my life
I'd rather be anything but ordinary please