آرینوس

از مرگ نترسید از این بترسید که وقتی زنده اید چیزی درون شما بمیرد...

آرینوس

از مرگ نترسید از این بترسید که وقتی زنده اید چیزی درون شما بمیرد...

آره!

یه گنگیش بود گشنه بود داش می مرد دونه پیدا کرد خورد تو گلوش گیرکرد مرد


بعدا نوشت:

اگه دقت کرده باشین از علائم نگارشی استفاده نکردم و همه چیز رو پشت سر هم اوردم که به شیوه های مختلف بشه خوندش چون که:

خیلی چیزا می شه از این آپ نتیجه گرفت. و اشکالی نداره بین نتیجه گیری ها اختلاف باشه و هر کی هر درسی دلش می خواد بگیره رو یا نیاز داره بگیره رو برداشت می کنه.

اما لازمه که چیزی که پشتش بود رو بگم.

گنگیش منم/تویی/اصلا یه آدمه

گشنه بودن کنایه از خواستن چیزیه که الان نیست/نداریمش/حسرتش رو می خوریم

داش می مرد کنایه از به مردگی کشیده شدنه

دونه اون چیزه که اومده سراغمون

تو گلوش گیر کرد و مرد بر می گرده به خوردن/خوردنه ایراد داشته/خوردنه بر می گرده به گشنگیه/ گشنگیه ایراد داشته/گشنگیه بر می گرده به گنگیش/گنگیشه ایراد داشته

حالا واسه اشخاص مختلف متفاوته و تو یه مرحله از این ایرادا که گفتم قرار دارن

یه گنگیش وقتی ایراد داشته باشه می تونه یه آدم پر توقع باشه یا خیلی چیزای دیگه

گشنگیه یه گنگیش ایراد داشته باشه اشاره به این داره که این خواستنه می تونه کاذب باشه و گاهی ما از چیزی که نداریم یه بت میسازیم.این دوری باعث میشه کور باشیم نبینیم ایراداشو و همین که نداریمش رو بذاریم به حساب اینکه چون ما نداریمش حتما لیاقتش رو نداریم پس باید چیز بزرگی باشه.همه ی اینا ناخودآگاه صورت می گیره.حالا بازم همین جا واسه افراد مختلف متفاوت می تونه باشه.کلا من موقعی که این رو نوشتم دو تا درس مختلف رو از هر جمله می خواستم ارائه کنم دیگه الان همشون رو نمی گم که گیج نشید.

حالا این خوردنه با توجه به بند بالا این معنی رو میده که بتمون رو سرمون خراب میشه تو اون یکی معنای دیگه ای که واسش در نظر داشتم این بود که اون چیز بیاد سراغمون ولی ما باور نکنیم که داریمش و اون قدر معطل کنیم که از دستش بدیم (اون لحظه که داریم معادل زمانیه که دونه می خواد خورده بشه و این چطور خوردن در فعل خوردن مستتره)

حالا یه حرف سومی هم می خواستم بزنم که اونم می گم

فرض کنید آدمی رو که به خاطر نداشتن چیزی به مردگی کشیده شده و بار ها آرزوی مرگ کرده و یه روزی میاد و خدا اون چیزو بهش میده بعد آرزوش رو برآورده می کنه (آرزوی مرگی که کرده بودو) این تیکه اومده که سیاهی الکی رو بکوبه/سیاه هست ولی اینجا داریم یه نما از آینده رو به آدما نشون می دیم که دست از کاراشون بردارن

پ.ن1: اینا رو قبل اینکه بنویسم بهشون فکر کردما/فکر نکنید که اومدم خودم خوندم ببینم چی بهش می خوره بعد واستون بگم/اتفاقا خیلی از حرف هایی رو که گفتم خیلی سخت می شد ازش نتیجه گرفت و انتظار منم این نبود که بفهمید تمام این بعدا نوشت پست های بعدی بود که به صورت منظم و جدا جدا انجام می شد.

پ.ن2: بعضی از بحث های باز شده در بالا تو آپ های آینده پیگیری می شه.

پ.ن3: حداقل تا پس فردا که امتحانم رو بدم وقت نمی کنم سر بزنم بهتون چون من وقتی می سرم درست می خونم پست رو.حالا ممکنه یه موقع اشتباه بفهمم ولی وقتی رو که لازمه دوس دارم صرف کنم براش.

نظرات 11 + ارسال نظر
نیکادل دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:04 ق.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

ای بابا !
یه هو بفرمایید جمیعاً علافیم دیگه

پشتش کلی حرف بودا

لیلی دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:51 ق.ظ http://aghigh68.blogfa.com/


لقمه بزرگتر از دهنش برداشته بود؟

نه شاید با عجله خورده باشه
خارج از شوخی منظور دیگه ای پشت این آپه و با برداشتت متفاوته

a_great_mistake دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ق.ظ http://mistakenworld.persianblog.ir/

اولا که خرد رو اینجوری می نویسن خورد!
دوما که مثله بعضیا سفسطه نکن خودت باش و حرفای خودتو بزن
سوما که اینقدر سیاه ننویس
تازه اون آدمی که می شناختم اینجوری نبود

وای چه اشتباه تابلویی کردما!درستش کردم.
پشتش حرفای خودم بود تو نگرفتیشون به من چه:دی
یکی دیشب اینو خوند کلی خندید/بستگی به خوندنت داره که سیاه ببینی یا نه

نا مشخص دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:02 ب.ظ

a_great_mistake++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

شادی دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:57 ب.ظ http://shadi220.persianblog.ir

چقد جالب همچیو در یه خط گفته بودی این همه توضیح در یک خط
و واقعا یه واقعیت رو نوشتی
یه گنگیش بود گشنه بود داش می مرد دونه پیدا کرد خورد تو گلوش گیرکرد مرد
یاد ارزو های خودم افتادم
آرزوی مرگی که شبانه روز میکردم
اما حالا منصرف شدم اما فک کنم
اخرش مث گنگیش بشم
بیخیال حالا که هستم
موفق و خوش باشی وحید جان

جالب که نگفتم ولی خب:دی
نه په!:دی

تو این وقتا یه چیزایی دست خودمونه اینکه بخوایم شرایط رو تغییر بدیم می تونیم
مرسی که اومدی

a_great_mistake دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 ب.ظ

آهااااااااااااااااااااان
پس اینطور؟؟؟
کلی چیز فهمیدم

+++++++++++++++++++وحید

نسیم دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ب.ظ

شاید جز معدود کسایی باشم که خوب منظورتو فهمیدم...

فکر نکنم

نسیم دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:35 ب.ظ

تو ،تو کدوم مرحله از ایرادا قرار داشتی؟

شاید تو هر مرحله از زندگیم یکیشو بوده باشم.

انوشه سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:40 ق.ظ http://artemis89.blogfa.com

به درد شما نمی خورم

مرا نشناسید بهتر است

چاقویی هستم

که گه گاه

دسته خود را می برم....

سلام آقا وحید. ببخشید که دیر به دیر میام. کمی درگیرم. مرسی از لطفتون

امشب همه ستاره ها به آهنگ دلم می‌رقصند

آخر امشب دل من آهنگ دلت را کرده است


سلام /خواهش/صفا آوردید/ممنون

عزیز عباسی سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:36 ب.ظ http://www.aziz-abbasi.blogfa.com

سلام دوست عزیز .../
فک می کنم کلا در یک یا دو بلاگ منو با این نام مسعار می شناسند !‌
مرسی که منو با این سوال به یاد خاطراتم انداختید ...
بر می گرده به چند سال پیش که با اسم مستعار باید توی بازار موسیقی زیر زمینی کار می کردیم ...
ولی دلیل انتخاب این اسمو نمی تونم بگم !
عذر می خوام ...

سلام
ممنون وقت گذاشتید اومدید توضیح دادید
تقریبا دیگه داشتم مطمئن می شدم که تنها آرینوس عالمم که دیدم یه جایی شما رو با این نام لینک کردن.
موفق باشید

مسافر تنها پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:15 ب.ظ http://mehraboun.blogfa.com

من که گیج شدم
ولی یه چیزایی فهمیدم
راستی سلام خوبی؟

آره آپ خیلی منظمی نبود
سلام مرسی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد