آرینوس

از مرگ نترسید از این بترسید که وقتی زنده اید چیزی درون شما بمیرد...

آرینوس

از مرگ نترسید از این بترسید که وقتی زنده اید چیزی درون شما بمیرد...

آ.ن.۱ خاطره

آرشیو نوشت 1

چند تا از آپ های سال های پیشم رو که پاکشون کرده بودم بدون هیچ تغییری واستون می ذارم. دوستانی که آرشیو جمع می کنن اگه آپی از من دارند ممنون می شم بهم برسوننش. یه قسمتی از آرشیوم رو تو هارد قبلیم و تو گوشیم داشتم که خدا جفتشون رو بیامرزه. تقریبا بین نوشته هام تو این چند سال فقط چند تاشون به درد می خورد. یکی از اونا که دوسش داشتم عنوانش گزارش شنبه بود و دو قسمت داشت متاسفانه متوجه شدم ندارمش! امروز می خوام آپی رو واستون بذارم که یه بزرگی بارها منو به خوندن همین آپ خودم توصیه می کرد.

-------------

خاطره

یه بار بچه که بودم یه مورچه رو دیدم که یه دونه برنج رو داره به سختی به سمت لونش می بره و هی برنج می افته رو زمین. تصمیم گرفتم کمکش کنم و دونه برنج رو برداشتم و نزدیک لونش گذاشتم.فکر کردم خوشحال می شه ولی دیگه طرف برنج نرفت.
یه بار هم یه مورچه توی آب افتاده بود و داشت دست و پا می زد تا از آب بیاد بیرون. اونجا بود که تصمیم گرفتم کمکش کنم پس با دو انگشت از آب اوردمش بیرون.ولی خب بنده خدا له شده بود بین دو انگشتم.
یک نتیجه ی اخلاقی که می شه از این دو خاطره گرفت اینه که خوب شد من بزرگ شدم وگرنه تا حالا نسل مورچه ها منقرض شده بود.
ولی خارج از شوخی وقتی خوب فکر می کنم، می بینم می شه درس های خوبی ازشون گرفت.
گاهی وقت ها احساس می کنیم که باید به کسی کمک کنیم ولی در واقع احساس ما اشتباهه و اون فرد به کمک ما احتیاج نداره.
گاهی وقت ها فکر می کنیم که داریم در حق کسی خوبی می کنیم ولی در واقع داریم باری به مشکلاتش اضافه می کنیم.
با توجه به این که فردی مثل مرتضی وجود داره که مغزش فقط حرفای عاشقونه رو پردازش می کنه پس یه جور دیگه می گم.
اگر احساس می کنی که کسی دوست داره، سعی نکن کمکش کنی که این مسئله رو راحت تر با تو مطرح کنه یا خودت به روش بیاری یا خودت بری و بهش ابراز علاقه کنی.چرا که یا تو اشتباه احساس کردی یا این که به حدی از دوست داشتنت نرسیده که بیاد و بهت بگه. پس سعی کن خودت باشی. و اجازه بدی که زمان همه چیز رو درست کنه.
البته من دیواری کوتاه تر از مرتضی پیدا نکردم.شاید مرتضی نمادی از من باشه.کی می دونه.کی اهمیت می ده.


نظرات 11 + ارسال نظر
Mohammad دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:34 ب.ظ http://galarlisaz.blogfa.com

سلام
وبلاگ جالبی داری. به وبلاگ منم سر بزن
دوست عزیز من یه ترفندی دارم که می تونم آمار وبلاگامونو تا حد زیادی ببرم بالا البته به شرط توافق شما. اگه موافقین بهم خبر بدین تا بگم چی کار باید کنیم.
منتظرم
پاینده باشین

سلام
ملاک این تشخیص چی می تونسته باشه؟! / چشم
ممنون من خودم یه سری دوست دارم در طول شبانه روز میان وبلاگ رو رفرش می کنن آمار بره بالا که من فکر کنم وب خوبی دارم:دی چه دوستای خوبی:دی
خارج از شوخی نوشته اگه خوب باشه خودش مخاطبش رو پیدا می کنه.
موفق باشید.

پــانـــدول سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ق.ظ http://pendulum.persianblog.ir/

آی آدم برچسب زن!
من روح مرتضی هستم
چرا بیخودی داری به من برچسب میزنی
اگه مشگلی داری به اسم خودت مطرح کن , نترس نمی میری!!

ولی بی شوخی این مورد رو منم عملا تجربه کردم حالا بماند که مورد عشقیش رو توی برنامه های آتی دارم که تجربه کنم

جانم. کی بود منو صدا کرد؟
وای رووووووح!
غلط کردم غلط کردم
راس میگی؟! آقا کار من بود.:دی

بله بله!!!

منحنی سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ق.ظ http://monhaniezendegi.persianblog.ir

این چه کاری بود کردی؟
من مورچه ها رو خیلی دوست دارم
عجب آپ آموزنده ای بودا.
دلم برای آدمایی سوخت که شبیه رفتارمون با مورچه ها رو باهاشون داریم.
ممنون.

منم چون دوسشون داشتم این کارو کردم



خواهش

عاطی چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:05 ب.ظ http://www.lovelygirlsss.persianblog.ir

بی چاره مورچه ها چی کشیدن تا تو بزرگ شدی

مریم چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:35 ب.ظ http://www.2377.blogfa.com

سلام . خوبم !
مسخره چرا ؟ توی خواب پرت شدم از جایی ! اما اینی که تو می گی را نمی دونم چطوریه !

می گم این تجربه ی مورچه نجات د ادن و کمک کردن بهشو منم زیاد داشتم !

سلام.
همین جوری! خودمم نمیدونم که!

:دی پس تو هم در نسل کشی مورچه ها شرکت داشتی:دی

مریم چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:13 ب.ظ http://www.2377.blogfa.com

این که بشه خواب را کنترل کرد را نشنیده بودم اصلا !
نه بابا نمیشه !
از منبع موثق نشنیدی فقط حدس می زنی نه ؟
اگر اسم کتاب بهم معرفی کنی شاید بتونم بخونم این جوری برم بگم دنبال چی می گردم آخه ؟تازه اگر کتابش گیرم بیاد !
خب خواب صادقه که زیاده !
این خوابی که گفتی هم رویای صادقه بوده که تو دینی خوندیم !

من شنیده بودم
میشه
نه
میام میگم

آره اونم هست ولی این خفن تره.

دختر اسفند چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:30 ب.ظ http://www.alachigheeshgh.persianblog.ir

سلام
خوبین ؟؟؟
داستان یا واقعیت جالبی بود و صد البته اموزنده
ولی شما بشتر سعی کنید ایندفعه خواستی مورچه رو از اب بکشی بیرون با کف دست بکشی بیرون نه بین دو انگشت حالا باید حکم قصاص واستون ببریم
اماد ه ی رای دادگاه باشین
حالا بطور واقه گرا واقعا باید تو هچی عجله نکنیم زمان بهترین حلاله بهترین اتفاقات در زمان خودشون رخ میده اگه عجول نباشیم و کمی مدبرانه به قضیه نگاه کنیم بهترینها نصیبمون میشه ولی امون از این عجله
موفق ومانا باشید

سلام
ممنون

اون موقع خیلی کوچیک بودم الان دیگه بلدم!! آخه من یه سری خاطرات مربوط به دوسالگیمو یادم میاد!!
نه من بی گناهم از قیافم معلوم نی؟ :دی

موافقم و به خاطر عدم توجه به همین قضیه ضربه های بزرگی خوردم
همچنین

مسافر تنها جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ق.ظ http://mehraboun.blogfa.com

راستشو بگو دیگه چی کار کردی با مورچه های بدبخت؟بگو!

روهان شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:33 ب.ظ http://farawaynear.persianblog.ir/

ممنونم از اینکه به من سر زدی
وبلاگت هم خیلی خوبه . روان و صمیمی می نویسی .

خواهش

عاطی یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:13 ب.ظ http://www.lovelygirlsss.persianblog.ir

امروز روز سپاس گذاری از خداوند است
زیرا که عشق را آفرید تا یادمان باشد کسی هست برای عاشق بودن
تا با تمام وجود به او بگوییم
عشق من روزت مبارک
**سلام دوست مهربونم امروز اومدم بهت خبر بدم که هم امروز آپ کردم هم اینکه یادآوری کنم که فردا که ولنتاینه از ساعت14تا16 خونه دوستی دوستات منتظرتن یادت نره ها**

پــانـــدول یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 ب.ظ http://pendulum.persianblog.ir/

این چندمین باره که میام اینجا و همین مطلب رو می بینم
نمیخوای حرف تازه ای بزنی؟

دوس باش

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد